هروقت دیدی تنها شدی بدون خدا همه رو بیرون کرده تا خودت باشی و خودش ...
درباره ما

زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری با سلام من با راه انداختن این وب قصد دارم کمک کوچکی به جامعه اسلامی بکنم و دین خود را به شهدا ادا کنم در ضمن کپی برذاری از مطالب آزاد است
نویسندگان
لینک های ویژه
پیوندهای روزانه
طراح قالب
ثامن تم
دیگر امکانات
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





 داخل که شدیم، دیدم بسیجی جوانی توی ستاد فرماندهی نشسته. 

گفتم: بچه بلند شو برو بیرون. الان اینجا جلسه است.

یکی از کسانی که اونجا بود، سرش را به گوشم نزدیک کرد و گفت: این بچه، فرمانده‌ی گردان تخریبه!!



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده خادم الشهدا در یک شنبه 19 بهمن 1393 |

بدون شرح...

 



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده خادم الشهدا در یک شنبه 19 بهمن 1393 |
 

آذر سال 60 بود. عملیات مطلع الفجر به بیشتر اهداف خود دست یافت. بیشتر مناطق اشغال شده آزاد شده بود.

ابراهیم مسئول جبهه مینی عملیات بود. نیمه های شب با بی سیم تماس گرفتم و گفتم: داش ابرام چه خبرا!؟

گفت: یشتر مناطق آزاد شده. اما دشمن روی یکی از تپه های مهم در منطقه انار شدیدا مقاومت میکند.

گفتم: من با یک گردان نیروی کمکی دارم میام. شما هر طور میتونید تپه را آزاد کنید.

هوا در حال روشن شدن بود. با نیروی کمکی به منطقه انار رسیدم. یکی از بچه ها جلو آمد و گفت: حاجی ابراهیم رو زدن! تیر خورده تو گردن ابراهیم!

رنگ از چهره ام پریده بود. با عجله خودم را به سنگر امدادگر رساندم. تقریبا بی هوش بود. خون زیادی از گردنش رفته بود. اما گلوله به جای حساسی نخورده بود.

پرسیدم چطور ابراهیم را زدند. کمی مکث کرد و گفت: برای نحوه حمله به تپه به هیچ نتیجه ای نرسیدیم. همان موقع ابراهیم جلو رفت. رو به سوی دشمن با صدای بلند اذان صبح را گفت! با تعجب دیدیم صدای تیر اندازی عراقی ها قطع شده. آخر اذان بود که گلوله ای شلیک شد و به گردن او اصابت کرد!

از این حرکت بچه گانه او تعجب کردم. یعنی چرا این کار را کرد!؟

 



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده خادم الشهدا در یک شنبه 19 بهمن 1393 |
عاقد دوباره گفت : وکیلم ؟ ... پدر نبود
ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود

گفتند : رفته گل ... نه گلی گم ... دلش گرفت
یعنی که از اجازه بابا خبر نبود

هجده بهار منتظرش بود و برنگشت
آن فصل های سرد که بی درد سر نبود

ای کاش نامه ای ، خبری ، عطر چفیه ای
رویای دخترانه او بیشتر نبود


عکس پدر ، مقابل آیینه ، شمعدان
آن روز دور سفره به جز چشم تر نبود

عاقد دوباره گفت: وکیلم ؟ ... دلش شکست
یعنی به قاب عکس امیدی دگر نبود


او گفت: با اجازه بابا ، بله بله
مردی که غیر خاطره ای مختصر نبود. . .


مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده خادم الشهدا در یک شنبه 19 بهمن 1393 |
 

بابای من قشنگترین بابای دنیاسـ...........



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده خادم الشهدا در یک شنبه 19 بهمن 1393 |


مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده خادم الشهدا در یک شنبه 19 بهمن 1393 |

فـکـر کـن ...
چـنـد چـفــیـه ،
خـونـی شـد ،
تــا ،
چـــادری ، خـاکـــی نـشـود ...



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده خادم الشهدا در یک شنبه 19 بهمن 1393 |

 

 

رهسپاریم با ولایت تا شهادت

برادر بسیجی ام شهادتت مبارک...

 برادر صانع ژاله متولد سال 63 از هموطنان كرد زبان اهل پاوه، دانشجوي رشته نمايش دانشگاه هنر تهران روز دوشنبه ۲۵/۱۱/۸۹ توسط يكي از گروه‌هاي تروريستي منافقين در خيابان امير اكرم تهران با تير مستقيم مورد هدف

 

 



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده خادم الشهدا در یک شنبه 19 بهمن 1393 |
به مادر قول داده بود بر می گردد …
چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد
لبخند تلخی زد و گفت :
بچه م سرش می رفت ولی قولش نمی رفت...
 

 


مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده خادم الشهدا در یک شنبه 19 بهمن 1393 |

 امام صادق (ع):  هرکه خواهد نامش بلند شود باید گمنامی پیشه کند...

 



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده خادم الشهدا در یک شنبه 19 بهمن 1393 |

طراحی و کدنویسی قالب : علیرضاحقیقت - ثامن تم

Web Template By : Samentheme.ir

موضوعات مطالب
آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان معبری تا آسمان و آدرس ma810.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.